پرستوی من ...
(به یاد خواهر عزیزم مژده)
افسوس که شش سال بیشتر نداشتمت ؛ اما حالا 9 ساله که نیستی و هنوز بیادتم !
چه زود می گذرد امسال شد 10 سال
اما امروز 4 مهر 91 روز میلاد توست و هنوز به یادتم
تولدت مبارک عزیزم
زندگی همینه کسایی رو که دوست داری ازت میگیرن
هنوز چهره ت جلوی چشمامه ، لبخندت ! که چقدر به صورتت می آومد ...
میدونم باورم می کنی اگه بگم همیشه بیادتم...
باورم می کنی اگه بگم گاهی برات گریه می کنم، مثل الان...
دوستت دارم... بهت غبطه می خورم ، وقتی سنگ مزارت بنام نوگل پر پر شده ...
پرستوی مهربونم تو اهل زمین نبودی ...
تو اصلا اهل اینجا نبودی ...
اينجا كنار سايه ها هر لحظه يادت ميكنم
من از تبار شهر غم هرشب دعايت ميكنم
هر شب به لب ميخوانمت ,هر شب ز دل ميجويمت
در مهر و ماه آسمان
هر شب به چشم ميارمت
نظرات شما عزیزان:

فرشته همیشه
فرشته دور
دلتنگی هایم را پس نمی زنم
آغوشم، همیشگی ترین جای خالی است
و تو
شاید تنها پاسخ به سوالی بی رحم...
دستهایم از خاطره نوازشت دور است
و اشکهایم ، ردیف در شعری سرد
داستانی تلخ
اتفاقی بی جهت
ماجرایی بی مقصد...
ای دور
حجم انبوهی از اندوه در این دل تنگ،
پشت رد پایت جا مانده
ای کاش قطاری مرا به آنسوی خاطره ها می برد...
بی تو
خاطرم سرد است
و وجودم تمامی، درد...
اما تو
کاش همیشه بخندی...
.gif)
وبه خوبی داری
اکه مایل به تبادل لینک بودی به من خبر بده
mr29+1
سلام وبلاگت واسم جالب بود آرزوي شاديو خوشي واست دارم...
.gif)
بازهم به من سر بزن.مسعودجان شما هم خیلی با سلیقه ای و این نظرلطف شماست.
موفق باشی
من رو فراموش نکنی ها
منتظرتم
بای تا های
.gif)
.gif)
.gif)
http://teobux.com/index.php?ref=milad235
وب قشنگي داري مطالبش خوبه. به ما هم سر بزن منتظرت هستم. راستي لينك كردم
حتما بيا
راستی به خاطر خواهرتم خیلی متاسفم.اخه اون 6ساله بود.چه شکلی این اتفاق افتاد؟
.gif)
که از آن سوی پرچین ها سبد در دست میآیی
تو را از بوی باران می توان فهمید ای بینا
تو را با چشم های عشق باید دید ای خورشید
که از تاج بلند کوه میتابی
و گیسو بر حریر آبی امواج دریاهای بی ساحل می افشانی
تو را با دست های عشق باید چید
ای نیلوفر آبی
که در گوش بهار و برکه باران
به نام زندگی آوازهای تازه میخوانی
اپ خیلی خیلی قشنگی بود.واقعا کیف کردم.
راستی منم اپم.سربزن که خوشحال میشم

آره مسعود عزیز ، تقریبا همه ی ما آدما اینجوری هستیم
خود من مدتی هست که متاسفانه از خدا فاصله گرفتم چون از خودم فاصله گرفتم
آدم ها یه اصل و وجودی دارن ، یه سری چیزا برای هرکسی ارزشه وقتی این ارزش ها خدشه دار شه اون وقته که آدم میشکنه و احساس پوچی میکنه
اون وقته که هرچی کمبود داره رو میندازه گردن خدا و هستی !
بشینیم فکر کنیم ببینیم کجا اشتباه کردیم که اینجوری شده
این پستتو که خوندم دلم گرفت یاد بچه ی خواهرم افتادم که اونم رفت پیش خواهر کوچولوی تو
گاهی واقعا دلم میگیره و میخوام فریاد بزنم چرا ؟ چرا بردیش پیش خودت ؟
اما بیشتر که فکر میکنم باید خوشحال بود از این قضیه
چرا که اون جاش حتما توی بهشته اما ما چی ؟
با کوله باری از گناه میریم
اره واقعا خدا عاقبتمون رو بخیر کنه
یه جمله ای هست از یکی از ائمه ، فکر کنم (پیامبر) فرمودند که روزی میرسه که نگه داشتن دین مثل نگه داشتن آتش توی دست سخت است
تصورش کن
وحشتناکه. . .